تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان انجمن ادبی مولانا سنگان و آدرس anjomanmolana.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
مولانا در ادامه موقتا حکایت وزیر و پادشاه یهودی
و اموزه های عرفانی داستان را رها کرده و داستانی تحت عنوان
قصه دیدن خلیفه لیلی را اغاز می نماید
--------------------------------------
گفت لیلی را خلیفه. کان توی
کز تو مجنون شد پریشان و غوی
خلیفه خطاب به لیلی گفت
ان لیلی معروف کز عشق وی مجنون دیوانه و پریشان شده تو هستی
----------------------------------
از دگر خوبان تو افزون نیستی
گفت خامش چون تو مجنون نیستی
خلیفه گفت
تو ای لیلی از دیگران ریباتر نیستی
لیلی در جواب گفت خاموش باش تو باید اول مجنون باشی تا بتوانی در خصوص من اظهار نظر نمایی
مسایل السلوک
داستان مجنون و لیلی یک حقیقت تاریخی است
شخصیت مجنون شخصی بوده بنام قیص در کتاب مرواریدهای پراکنده تالیف مولانا محمد یونس پالان پوری امده
که روزی امام حسن مجتبی در مدینه قیص را که عاشق لیلی بود مشاهده کرد
امام حسن دست وی را گرفت و به اوگفت خبردار شدی من با معاویه صلح کردم و حکومت را به وی واگذار نمودم
قیص گفت بله شنیدم
امام پرسید به نظر تو کارم خوب بوده یا من بهتر بودم برای خلافت
قیص در جواب گفت
هیچکدام تان بدرد خلافت نمیخورید
امام پرسید پس چه کسی لایق خلافت است
قیص گفت ان فرد فقط لیلی است
امام خندیدند و فرمودند
انت مجنون و لقب مجنون از اینجا برای قیص انتخاب گردید
-----------------------
هر که بیدارست او در خوابتر
هست بیداریش از خوابش بتر
کسی که در مادیات بیدار است در حقیقت او خواب تر است و بیخبرترو در واقع این شخص خوابش بهتر از بیداری ویست
مسایل السلوک
ما دو نوع بیداری داریم
بیداری در دنیای مادیات به اصطلاح کیس و زرنگ در امورات دنیا است ومقصد از این نوع بیداری فعالیت روزمره نیست بلکه حرص شدید در کسب مقام و ثروت و قدرت تا حدی که در حقوق خویش و دیگران تعدی صورت گیرد
حقوق خویش یعنی فدا کردن معنویت وجود در عالم ماده
و تعدی به حقوق دیگران مراد پایمال کردن حق و حقوق هم نوع است
بیداری دوم
مرادبیداری معنوی است که بسیار ممدوح و زیباست
----------------------------
چون بحق بیدار نبود جان ما
هست بیداری چو در بندان ما
اگر انسان به معنویات بیدار نبود و خدا را ناظر بر خویش ندانست و اعمالش در محضر خدا حس نگردید
در واقع این فرد در زندان جسم گرفتار شده است
لذا پس بیداری در امور شهوانی و زرنگی در کسب مادیات و تجاوز به حقوق دیگران همان خواب غفلت است
که بر ابنای دنیا غالب امده است
--------------------------------
جان همه روز از لگدکوب خیال
وز زیان و سود وز خوف زوال
جان و روح انسان که بزرگترین نعمت اوست و اصل وطیفه او تلاش برای تعالی هر چه بیشتر روحانیت وجود است
متاسفانه با تفکر در سود و زیان و ترس زوال مادیات روح را منهدم و بقول مولانا لگدکوب مینماید
--------------------------
نی صفا میماندش نی لطف و فر
نی بسوی آسمان راه سفر
لذا هنگامیکه جان ادمی در سیطره افکار مادی گرفتار گردد
دیگر از صفا و صدق و لطافت روح چیزی باقی نمی ماند و معراج او بسوی اسمان امکان پذیر نیست
مسایل السلوک
انسان ذات او میل به پرواز دلرد حالا این پرواز اگر در گل و لای شوت و نفسانیات پلید گرفتار شد دیگر از عروج خبری نیست
و ناله روح بلند میشود چون هیچ سنخیتی با عالم ماده ندارد
هر مرید میبایست فرصت استفاده از اسمانیان را از دست ندهد زیرا عمر کوتاه و زمان بسیار زیغ است
مولانا سربازی میگوید
مور مسکین در دل هوای کعبه داشت
دست بر پای کبوتر زد و ناگاه رسید
--------------------------------
خفته آن باشد که او از هر خیال
دارد اومید و کند با او مقال
حال باعنایت به فرمایشات مولانا
خفته واقعی کیست؟
خفته کسی است که در اوهام و خیال امید بسته و تمام گفتگوی وی در دنیای بی پایه و اساس دنیا است
مسایل السلوک
خفته به کسی در عرفان گفته میشود که عمر خویش را در امورات مبتذل و سرگرمیهای دنیوی طی نماید
زیرا کسی که فرصت زیبای ازمون دنیا را به خیالات یاوه بگذراند خفته حقیقی است و چنین کسی قادر به بیدار کردن دیگران نیست بقول معروف
خفته خفته را کی کند بیدار
------------------------------
دیو را چون حور بیند او به خواب
پس ز شهوت ریزد او با دیو آب
انسان خفته مادی و محو در غفلت در هنگام خواب وسواس شیطانی و تمثالهای نفسانی را چنان زیبا بیند که در عالم خواب محتلم گردد
مسایل السلوک
شخص فنا در شهوات افکار او مملو از تحریکات نفسانی است
او در خواب و بیداری در خیالات خویش در پی لذت شهوانی است
---------------------
چونک تخم نسل را در شوره ریخت
او به خویش آمد خیال از وی گریخت
فرد گرفتار در خیالات نفس و دنیای شهوت به محض ارضای وی و خارج شدن منی شهوت متوجه میشود
که تخم نسل را در میدانی شوره زار و بیهوده مصروف داشته است
و هنگامی این اتفاق و بیداری حاصل میگردد که خیالات شیطانی به مقصود خویش رسیده
فرد فریفته را موقتا رها نموده و این ندامت و بیداری حاصله از فرار خیالات نفس است
و این امر طبیعی است و در سر انجام منکرات اتفاق می افتد
-----------------------------
ضعف سر بیند از آن و تن پلید
آه از آن نقش پدید ناپدید
فرد محتلم و گرفتار شیطان هنگامی متوجه میشود که احساس سر درد و جسم ناپاک حاصله از خیالات شهوانی را مشاهده نماید
مسایل السلوک
کامجویی دنیایی نقشی است که به اعتبار خیال اتفاق می افتد و ار حیت حقیقت عدم و نابودی است
در ابیات بعدی تمثیلهای زیبایی بیان میشود
----------------------
مرغ بر بالا و زیر آن سایهاش
میدود بر خاک پران مرغوش
مولانا میفرماید تا حالا دقت کرده اید
به پرنده در حال پرواز در اسمان و سایه ان در روی زمین
----------------------------------------
ابلهی صیاد ان سایه شود
می دود چندانکه بی مایه شود
شکارچی ابله در عوض صید پرنده اسمانی به دنبال صید سایه مشغول میشود و این تلاش تا موقعی ادامه دارد که تمام قدرت و توان او نابود میشود
-------------------------------------
بی خبر کان عکس ان مرغ هواست
بی خبر که اصل ان سایه کجاست
در حالی که غافل است از حقیقت پرنده در اسمان و صیاد بیخبر بدنبال سایه ای بیش نیست
مسایل السلوک
مقصد مولانا
تفهیم این مطلب عرفانی است که مرید میبایست به درک حقیقت خلقت بپردازد
خوشی و زیبایی دنیایی اصل نیست
گویند روزی سری سقطی در عنوان کودکی در کوچه ای که کودکان مشغول بازی بودند گریه میکرد
پیری عبور کرد گفت پسر جان ناراحت نباش برایت گردو میخرم تا تو هم با انان بازی کنی
سری سقطی گفت من برای بازی گریه نمیکنم بلکه گریه من برای این کودکان است که وقت خویش صرف بازی بیهوده میکنند و از یاد خدا غافلند
پیر شگفت زده فرمود این بچه روزی دنیا را متعجب خویش خواهد کرد
---------------------------------------
تیر اندازد به سوی سایه او
ترکشش خالی شود از جست و جو
صیاد ابله چنان در تعقیب سایه پرنده تیر شلیک میکتد تا تمام سرمایه او تمام گردد
مسایل السلوک
انسان ماده پرست چنان درزیبایی اوهام و خیالات عالم پوچ دنیا خیال اندیش است که غافل میشود از حقیقت گذر عمر و در نهایت فرصت تمام و هنوز صیدی حاصل نشده است
خداوند در سوره عصر دقیقا به همین مطلب اشاره فرموده
قسم به فرصت عمر
هر ایینه انسان بواسطه ندانستن ارزش عمر و زمان در ضرر و خسران است
---------------------------------------
ترکش عمرش تهی شد عمر رفت
از دویدن در شکار سایه تفت
محفظه تیردان صیلد نادان خالی از تیر میگردد و در نتیجه به جهت سعی بی حاصل عمرش به پایان میرسد
-------------------------------
سایهٔ یزدان چو باشد دایهاش
وا رهاند از خیال و سایهاش
لذا انسان غافل باید بدنبال راهکار جبران باشد
و مولانا توصیه مینماید میبایست برای جبران عمر تلف گشته در اوهام و خیالات
سایه خدا را پیدا کرد
مراد از سایه خدا پیر طریقت و اولیای واصل است شخصی که به معنی تمام به دنیا و تعلقات ان پشت پا زده و پیامبر صفت زندگی نماید
لذا با یافتن استاد کامل او اولین گام در رهایی از دام خیالات و سایه سار اوهام را اغاز نموده است
----------------------------
سایهٔ یزدان بود بندهٔ خدا
مرده او زین عالم و زندهٔ خدا
مولانا بخاطر اینکه شاید مخاطبش متوجه سایه خدا نشود
در بیت بعدی صراحتا بدان اشاره دارد
که منظور من از سایه خدا
مرد کامل خدا .بندا حقیقی اوست
و مهترین ویژگی مرد خدا در علم زیاد و ثروت و قدرت مادی نیست
بلکه مرد خدا نسبت به دنیا مرده است و زنده به خداست
در شهر سنگان تا چند سال پیش ولی خدایی زندگی میکرد که بسیار پشت پا زده دنیا بود
شبی شخصا به محضرش مشرف شدم خانه کوچک و گلی وی و شکاف دیوار توجه من را جلب کرد
گفت جناب مولانا مقیمی سقف خانه شما شکاف دلرد باران ممکن است شما را اذیت نماید
گفت چنان غرق خدایم که فرصت نگاه به سقف را تداشتم
من دانستم چقدر دید من و او متفاوت است
من در لحظه اول غرق پیرامون خویش شدم و او سالهاست مجذوب خداست و بدان توجه نداشته
در حالیکه بواسطه امامت جمعه میتوانست در بهترین امکانات دنیایی زندگی نماید
اللهم غفر له
-------------------------
دامن او گیر زوتر بیگمان
تا رهی در دامن آخر زمان
لذا برای سلامت ایمان و دوری از فتنه دنیا دست به دامان مرد خدا صاحبان ولایت شو
تا از ازمونهای سخت اخر دنیا در امان باشی
مسایل السلوک
مولانا خود یک عالم شریعت است اما علم را نجات بخش نمیداند
تنها عامل نجات از سایه شکار کردن فقط وجود عارف واصل میداند
این همه پافشاری مولانا در مثنوی به جستن ولی خدا تجربه شخصی ان بزرگواراست
مولانا از کسب علوم ظاهری و امامت جماعت و ریاست حوزه و بزرگی شهر لذت معنا را درنیافت
او حقیقت و ارامش را در کنار شمس شوریده بیسواد و دیوانه محذوب تبریزی یافت
--------------------------
کیف مد الظل نقش اولیاست
کو دلیل نور خورشید خداست
مولانا ایه متبرکه کیف مد الظل را فقط سایه انسان کامل میداند
زیرا فقط اولیا نور هدایت هستند و مابقی پوست هدایت اند
خداوند در ایات۴۵..۴۶ سوره فرقان بدین مطلب اشاره فرمودند
ایه در قسمت دوم
----------------------
اندرین وادی مرو بی این دلیل
لا احب افلین گو چون خلیل
مولانا توصیه میفرماید
انسان عاشق معنا امکان ندارد بدون مرشد و اولیا خدا در وادی سلوک و معرفت قدم بگذارد
لذا تاکید می نماید
همانند ابراهیم بگو من از تمام خدایان افول کننده بیزارم
مسایل السلوک
مرید بعد از یافتن مراد و دادن دست ارادت به واصل الهی لازم است دل از تمام تعلقات زودگذر دنیایی و مادی بردارد
دل بستن به ظواهر دنیا با طی کردن وادیهای عشق مغایرت دارد
خداوند دو قلب در انسان نیافریده
لذا دل مومن حایگاه یک عشق است یا عشق به خدا و تجلیات وی
یا عشق به دنیا و مظاهر ان
-----------------------------
رو ز سایه آفتابی را بیاب
دامن شه شمس تبریزی بتاب
لذا برو برای نیل به افتاب سایه ان یعنی ولی خدا را پیدا کن و من ان سایه رادر شمس تبریزی شوریده یافتم
لذا سفارش مولانا به جستجوی شمس زمان خویش است
پیامبر فرمود
اگر کسی امام زمان خویش را نشناسد و بمیرد به مرگ جاهلیت مرده است
---------------------
ره ندانی جانب این سور و عرس
از ضیاء الحق حسام الدین بپرس
شاید افرادی عنوان کنند پیدا کردن مرد اسمانی مشکل است
مولانا میفرماید این بهانه است اگر مرشد یافتن صعب است مرید یافتن اسان است شما حسام الدین که نماد کامل یک مرید تابع است پیدا نمایید
و ادرس استاد را از وی بخواهید و برای ایمانتان به سراغ کاملین بروید پیش از انکه فرصت عمر تمام شود
پیامبر اعلام مبعوث شدن به نبوت را اعلام کردند منافقین و مشرکین مانع این تجلی میشدند
روزی ابوذر وارد مکه شد دو نفر مناع الخیر سریع خودشان را به وی رساندند و سفارش به عدم ملاقات با محمد ص نمودند
و دو پنبه به وی دادند تا حرفهای وی را گوش نکند
ابوذر با خودش اندیشه نمود من عاقلم نیاز به پنبه ندارم گوش کردن که مانعی نیست
لذا به ملاقات سید رفت و او را حقیقت یافت و امروز او سعادتمند دنیا و اخرت شد
لذا امتحان کردن و عاقلانه تصمیم گرفتن که ضرری نخواهد داشت
نباید به تحریک دشمنان اولیای خدا از یافتن مردان حق بی نصیب گردید
--------------------------------
ور حسد گیرد ترا در ره گلو
در حسد ابلیس را باشد غلو
مولانا میفرماید
در مسیر کمال و معرفت به انسانکامل اگر گرفتار انسانهای حاسد شدی
بدانکه فقط شیطان صفت هست که مانع سعادت تو میگردد
مسایل السلوک
مولانا در ابیات گذشته تاکید در جستجو و یافتن مرشد کامل اصرار دارد
و تنها راه سعادت را پیداکردن اسناد روشن ضمیر میداند
اما گوشزد مینماید این سعادت نیز بدون افت نیست و افت راه معنا انسانهای حسود هستند زیرا حسود از موفقیت های معنوی هم نوع ناراحت میگردد
----------------------------
کو ز آدم ننگ دارد از حسد
با سعادت جنگ دارد از حسد
شیطان از روی حسادت بر ادم سجده نکرد و با این کار در واقع به جنگ کامیابی خویش رفت
مسایل السلوک
هر فردی صاحب عقل از سیر صعودی معنایی هم نوع خویش باید خوشحال شود
زیرا اثرات ان بر همه کاینات است و موجب برکت و رحمت انسان حسود در واقع هیچ ضرری را متوجه فرد صاحب کمال نخواهد کرد فقط با سعادت خویش جنگ خواهد کرد
--------------------------
عقبهای زین صعبتر در راه نیست
ای خنک آنکش حسد همراه نیست
در طی کردن وادیهای عشق وکمال گردنه ای سخت تر از حسادت نبست خوش بحال انکسی که از این صفت مذموم بری است
مسایل السلوک
حسادت صفتی بسیار خطرناک است عبادت شش هزارساله را نابود کرد و در واقع اگر کسی بتواند این حس رزیله را در ذات خویش نابود کند در حقیقت به سعادت راستین دست یافته است
-------------------------------
این جسد خانهٔ حسد آمد بدان
از حسد آلوده باشد خاندان
این صفت بد مربوط به فیزیک انسان است و حسادت موجب نابودی و بدنامی همه میشود
مسایل السلوک
کالبد هر شخص محل نیاز است و او در خویش احسای حقارت میکند
و صفت حسادت بر سلامتی و توان حواس بشر و قدرت شناخت او تاثیر گذار است
--------------------------
گر جسد خانهٔ حسد باشد ولیک
آن جسد را پاک کرد الله نیک
این درست است که این صفت مربوط به جسم است
اما اگر خوب بنگریم خدای تعالی کالبد انبیا و اولیا را به تبع روح عاری از این صفات منزه نموده است
مسایل السلوک
هر شخصی اگر اراده نماید و روح خویش را مزین به صفات حمیده نماید و با صفت حسد مبارزه نماید
یقینا این اثر روحانی بر جسم تاثیر خواهد گذاشت
و به تدریج جسم و روح هر دو یکسان روحانی خواهند شد
------------------------
طهرا بیتی بیان پاکیست
گنج نورست ار طلسمش خاکیست
خداوند در قران فرمود خانه من را پاک کنید لذا گنج معنایی کسب نورانیت تست گر چه کالبد خاکی است
مسایل السلوک
خداوند در قران ایه ۱۲۵ سوره بقره خطاب به ابراهیم علیه السلام میفرماید
خانهمن را پاک کنید برای طواف کنندگان و اعتکاف کنندگان و رکوع و سجود کنندگان
مولانا از این ابه متبرک تفسیر عرفانی میفرماید
و این حسن انتخاب وی است زیرا قلب مومن خانه خداست اگر قلب از صفات منکر پاک گردید انوقت جای خدا میشود
خداوند فرمود
من در کاینات جای نگیرم اما در قلب مومن جای میگیرم
و پیامبر فرمود
قلب المومن عرش الرحمان
-------------------------
چون کنی بر بیحسد مکر و حسد
زان حسد دل را سیاهیها رسد
اگر انسان بر شخص عاری ار حسد حسادت ورزد درون خویش تاریک و سیاه نماید
مولانا میفرماید
صفت حسد موجب تاریکی درون و سلب ارامش است بویژه اگر این حساسیت بر صاحب مقام اسمانی باشد
زیرا حسادت بر مردان خدا موجب غضب پروردگار است خداوند فرمود هر کس ولی من را اذیت نماید خود به حرب او خواهم رفت
--------------------------------
خاک شو مردان حق را زیر پا
خاک بر سر کن حسد را همچو ما
خاک زیر پای اولیا باش و مانند من مولانا خاک را بر سر حسادت بریز
مسایل السلوک
اگر از تعالی مردی اسمانی در دلت حسادت بوجود امد راه مبارزه ان محبت به ان ولی خداست
تلاش کن تا مهر ان اسمانی صفت در اعماق جانت نهادینه شود
حسد صفت شیطان است ان هنگام که بر مرد الهی محبت ورزی عشق جای حسد را خواهد گرفت و شیطان مایوس
مشرکین عرب عمده انکار حضرت محمد علیه السلام به سبب حسادت بود
و اغلب دشمنان محرمان خدا حسودان هستند زیرا دلیلی برای مخالفت وجود ندارد مقربان شغل انان بندگی و دعوت به بندگی است
پس حسادت بر عامل بندگی چیزی جز تدبیر و مکر شیطان نیست
می بایست با اراده محکم پا بر روی نفس گذاشت و به جنگ شیطان رفت
نظرات شما عزیزان:
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 15
بازدید هفته : 316
بازدید ماه : 533
بازدید کل : 14324
تعداد مطالب : 125
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
|
![]() |
|
||
![]() |
![]() |
![]() |
